تجربه تلخ من اینه که واسه بازسازی خونه نباید به حرف غیرمتخصص گوش بدین.
اول سلام و شبتون خوش، بخش تجربه دکوراسیون خیلی جالبه و عجیبه که من اصلا تا حالا همچین چیزی ندیده بودم که کاربرا بیان بنویسن و به نظرم خیلی مفیده. برای همینم خودم تصمیم گرفتم بنویسم که بقیه اشتباه ما رو تو بازسازی خونه تکرار نکنن.
جریانش اینه که من و همسرم یه خونه نه خیلی قدیمی که حدود 13 سال قبلش ساخته شده بود خریدیم، نما و ظاهر بیشتر قسمت هاش بد نبود، ولی خب نقشه اش واقعا قدیمی بود انگار واسه سی سال پیشه. از همه مهم تر و بگم بدترش این بود که یه دیوار پهن حدود یک و نیم متری کنار در پذیراییش بود. در واقع انگار یه راهرو زده بودن کنار در پذیرایی.
خب ما خیلی پرس و جو کردیم که واسه برداشتن همین دیوار از کی کمک بگیریم و هزینه اش چطوریه و میشه اصلا یا نه، دیگه نهایت یه معمار که آشنای برادرهمسرم بود آوردیم و ایشون گفتن با اینکه خونه دو طبقه بیشتر نداره ولی این دیوار انگار در نقش ستون کار شده و نه اینکه نشه، ولی توصیه میکنم برش ندارین و اگه به من بخواین بسپارین تو دکور خونه کار میکنم ولی دیوار رو برش نمیدارم، چون بار سقف انگار روی اون اومده.
ولی باز ما رفتیم پرسیدیم و این دفعه یه بنای تجربی کهنه کار اومد و اصلا دیوار رو که دید قبل از ما گفت اینو برش دارین خیلی پذیرایی رو خراب کرده که
ما هم از خدا خواسته، گفتیم مگه میشه گفت آره چرا نشه! به چه درد میخوره این دیواره
گفتیم والا معمار اومده گفته بر ندارید گفت نه بابا اصلا مهم نیست و این جوون ها و معمارهای رو کاغذ سواد کار عملی ندارن.
باز هم ما خیلی مطمئن نبودیم ولی املاکی که ازش این خونه رو خریده بودیم خودش هم تجربه داشت و کار بازسازی خونه های قدیم رو انجام میداد، با اونم مشورت کردیم گفت حتما برش دارین مشکلی پیش نمیاد چون خونه دو طبقه که بیشتر نیستش و تازه آدرس داد تو همون کوچه خودمون یه خونه بیست سال ساخت رو عینا یه همچین دیواری داشت بازسازی کرده بود و مشکلی هم نداشت
دیگه ما هم سپردیم به بنا و برش داشت و سقفم نیومد پایین اونجوری که معمار گفته بود! خدا رو شکر کردیم رفتیم نشستیم بالا هم دادیم اجاره
دیگه چشم تون روز بد نبینه از روزی که مستاجر اسباب آورد همه دیوارهای خونه شروع کرد لرزیدن،
یعنی قشنگ میلرزه ها، انگار زلزله شده! بعد خانومش اومد پایین گفت ما داریم راه میریم کف خونه حتی اسباب جابجا نمی کنیم مدام زیرپامون میلرزه اصلا میترسم راه برم و ضعف اعصاب دارم دیگه همین یه روزه داره بدتر میشه حالم
خلاصه کنم که سه روز موندن و اسباب هاشونم باز نکردن و با کلی ناراحتی و ادعای خسارت اسباب کشی که حق هم داشتن، یه جای دیگه رو پیدا کردن رفتن
دقیق بگم که اون سه روز که بالای سرمون بودن با اینکه به قول خودشون میترسیدن راه برن خونه واسمون جهنم شده بود اصلا جرات نمی کردم تو سالن برم و بچه ها رو هم تو اتاق زندانی کرده بودم قشنگ حس می کردم هر لحظه ممکنه بیاد رو سرمون
مستاجر که رفت رفتیم دنبال آقای بنا که پاشو بیا ببین خونه چرا اینجوریه، که فرمودن خب همینه دیگه! یه دیوار رو برداشتین از زیر سقف ، سقف تا یه مدتی تا خودش رو بگیره یه کمی میلرزه، دیگه نمیشه که کیف کنین سالن بزرگ شده پای لرزش نشینین!! یعنی کارد میزدی خونمون در نمی اومد. مجبور شدیم رفتیم معمار اولی رو پیدا کردیم با کلی منت و معذرت آوردیم گفتیم ببین اینو چکار کنیم
گفت به این راحتی ها دیگه کاری نمیشه کرد! حتی دیوار رو دوباره بذارین چون ستون مانند بوده و از پایه زمین قطع شده دیگه بار سقف رو برنمیداره مگه اینکه بکوبین از نو بسازین!!!
خلاصه کلی بالا و پایین کرد و دید خیلی وضع خونه خرابه و برادرهمسرم کلی واسطه شد که یه راهی پیدا کن، آخرش برداشت با سی تومن هزینه یه ستون بزرگ تقریبا جایی که اول دیوار قبلی بود گذاشت و کلی خرابکاری و هزینه شد تا براش پایه بزنه و باز سقف کلی خراب شد تا برسوندش به سقف بالایی و خلاصه دو ماه دردسر و اعصاب خوردی تا اوضاع بهتر شد
الانم نه اینکه اصلا لرزش نداشته باشه ولی دیگه شبیه ریختن رو سرمون نیست وضعش!
پذیرایی هم بعد اون ستون خیلی زشت شد ولی بعدا یه گوشه ای رو یه دکور کتابخونه مانندی برامون زد که انگار مشخص نیست دیوار و ستون اونجاست و طرحش خوب بود و بهمون گفت میشد همون اول این مدل ویترین کتابخونه ای رو با یک تومن دربیارم! الان پاتون سی و یک تومن دراومد با یک خونه خراب!
خلاصه که این تجربه تلخ بازسازی خونه ما بود که حسابی اشتباه کردیم و حقمون هم اومد کف دستمون! شما کار ما رو نکنید.
اینم بگم که وقتی خونه خراب شد از ده نفر بیشتر مشورت گرفتیم، همه میگفتن دیگه کاری نمیشه کرد و بازسازی همینه و سخت نگیرین و نمیاد رو سرتون و از این حرفا، ولی واقعا حتی جرات نداشتیم راه بریم تو پذیرایی، یه بار یکیشون میگفت شماها چرا سوسول بازی درمیارین! همسرم رفت طبقه دوم یه کمی دوید اینور اونور ، یارو پرید بیرون از ترسش! یعنی اینقدر بد بود وضعیت خونه!